- ممتلی شدن
- پر شدن لبالب شدن: (مدتی غوغای این سودا در بام دماغ دزد فرو گرفته بود و وعای ضمیرش ازین اندیشه ممتلی شده) (مرزبان نامه. . 1317 ص 112)
معنی ممتلی شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرفتار شدن: آخر عمر بضعف پیری و عجز مبتلی شده بود، معتاد شدن
انجامیدن، فرجامیدن، به پایان رسیدن
گرفتار گشتن پابند گشتن گرفتار شدن گرفتار شدن: آخر عمر بضعف پیری و عجز مبتلی شده بود، معتاد شدن
آراسته شدن زیور یافتن آراسته شدن زینت یافتن
جدا شدن متفاوت بودن: همه قوتهای نفس در یک محل باشند و در وصف مختلف شوند
خریدار شدن خریدار چیزی بودن
مستولی گریدن: چیره گشتن دست یافتن دست اندازی کردن دست یافتن تسلط یافتن: چون... خبر مسعود رسید حیرت و وحشت برو مستولی شد
جامه پوشیدن: (هر گه که گوهر عقل درو (انسان) بجنبش آید ذات او بلباس ملکیت مکتسی شود) (مرزبان نامه. . 1317 ص 103)
آشکار شدن جلوه گر گردیدن
از بین رفتن: (موضوع منتفی شد)
پرکردن لبالب کردن
برگزیده شدن، مزیت یافتن برجسته شدن
یگانستن الفت گرفتن متفق شدن: بلطف استمالت او بر سلوک جاده استقامت موتلف و متفق شده
بانجام رسیدن
تباهیدن، شوریدن به هم خوردن، بی چیز گشتن خلل یافتن تباه شدن: ... از بهر آنک ازین ترکیب جز وی حاصل می شد مرکب از اسباب مفرده و قاعده رکنی بارکنی مختل می شد، آشفته شدن پریشان شدن، بی چیز و محتاج گشتن
Finance
financiar
finansować
финансировать
фінансувати
financieren
finanzieren
financiar
financer
finanziare
वित्तीय करना
অর্থায়ন করা
membiayai
finanse etmek
자금을 지원하다
kufadhili
資金を提供する